نوشته شده توسط : مجید زارعی

 

ورزش حرفه ای روحیه ای جنگجویانه می خواهد و معمولا کسانی که دنبال ورزش حرفه ای می رود افرادی سختکوش هستند.

جنجگویی و سخت کوشی و پشتکار یه روی سکه ورزش حرفه ای است و روی دیگر آن پول است.

تلاش های پیگیر بسیاری از ورزشکاران، چه زن و چه مرد، سرانجام به بار می نشیند و گذشته از مدال هایی که ورزشکار به دست می آورد، پول هم برای ورزشکار سرازیر می شود.

در این گزارش به سراغ پردرآمدترین ورزشکاران زن جهان رفته ایم که بیشتر آنها از رشته پولساز و در عین حال بسیار سخت تنیس هستند.

 

1. ماریا شاراپووا

درآمد: 27/1 میلیون دلار

ماریا شاراپووا تنیسور نامدار روس متولد 1987 است. وی افتخارات زیادی دارد. شاراپووا در سال ۲۰۰۶ بیشترین دستمزد را در بین زنان ورزشکار دریافت کرده‌است.

او جز ده تنیس‌باز جهان است که توانسته هر ۴ گرند اسلم ویمبلدون ۲۰۰۴، آزاد امریکا ۲۰۰۶، آزاد استرالیا ۲۰۰۸ و آزاد فرانسه ۲۰۱۲ فتح کند.

همچنین او برای اولین بار درالمپیک ۲۰۱۲ شرکت کرد و برنده مدال نقره شد. او ۷ فینال گرند اسلم دارد و جز ۳۰ تنیس‌باز برتر جهان در طول تاریخ است.

 



:: موضوعات مرتبط: خیلی قشنگ بود خوشم اومد کپی ش کردم , ,
:: بازدید از این مطلب : 413
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : یک شنبه 10 شهريور 1392 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مجید زارعی

 

قدرت اندیشه 
پیرمردی تنها در مینه سوتا زندگی می کرد . او می خواست مزرعه سیب زمینی اش راشخم بزند اما این کار خیلی سختی بود. تنها پسرش که می توانست به او کمک کند در زندان بود . پیرمرد نامه ای برای پسرش نوشت و وضعیت را برای او توضیح داد :  

پسرعزیزم من حال خوشی ندارم چون امسال نخواهم توانست سیب زمینی بکارم . من نمی خواهم این مزرعه را از دست بدهم، چون مادرت همیشه زمان کاشت محصول را دوست داشت.. من برای کار مزرعه خیلی پیر شده ام. اگر تو اینجا بودی تمام مشکلات من حل می شد . من می دانم که اگر تو اینجا بودی مزرعه را برای من شخم می زدی . 
دوستدار تو پدر 
پیرمرد این تلگراف را دریافت کرد : 
پدربه خاطر خدا مزرعه را شخم نزن , من آنجا اسلحه پنهان کرده ام . 
صبح فردا 12 نفر از مأموران FBI و افسران پلیس محلی دیده شدند , و تمام مزرعه را شخم زدند بدون اینکه اسلحه ای پیدا کنند . پیرمرد بهت زده نامه دیگری به پسرش نوشت و به او گفت که چه اتفاقی افتاده و می خواهد چه کند ؟ 
 
پسرش پاسخ داد 
پدر برو و سیب زمینی هایت را بکار، این بهترین کاری بود که از اینجا می توانستم برایت انجام بدهم . 
 
در دنیا هیچ بن بستی نیستیا راهی‌ خواهم یافت، یا راهی‌ خواهم ساخت

 



:: موضوعات مرتبط: خیلی قشنگ بود خوشم اومد کپی ش کردم , ,
:: برچسب‌ها: قدرت اندیشه،اندیشه آدمی بسیار قدرتمند است ,
:: بازدید از این مطلب : 493
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : شنبه 5 مرداد 1392 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مجید زارعی



 
آماده‌ی تجربه‌ی توهّم هستید؟
روی لینک زیر کلیک کنید سپس روی گزینه‌ی "Let's get trippy" و پس از آن روی "OK, start" کلیک کنید، برای 30 ثانیه به مرکز صفحه خیره شوید سپس بلافاصله به دستی که با آن موس را گرفته‌اید نگاه کنید. به هیچ‌وجه دست خود را تکان ندهید. شگفت‌زده نشويد؛ چرا كه نام اين پديده‌ی علمي "cenesthetic hallucination"
 
یا توهّم احساس مشترک است.
 
 





:: موضوعات مرتبط: خیلی قشنگ بود خوشم اومد کپی ش کردم , ,
:: برچسب‌ها: توهم را تجربه کنید،ٰتجربه ای دیگر از توهم،توهم چیست،آیا توهم حس خوبی است؟ ,
:: بازدید از این مطلب : 477
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : شنبه 5 مرداد 1392 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مجید زارعی

یک تاجر آمریکایی نزدیک یک روستای مکزیکی ایستاده بود. در همان موقع یک قایق کوچک ماهی گیری رد شد که داخلش چند تا ماهی بود.

از ماهی گیر پرسید: چقدر طول کشید تا این چند تا ماهی رو گرفتی؟

ماهی گیر: مدت خیلی کم.

تاجر: پس چرا بیشتر صبر نکردی تا بیشتر ماهی گیرت بیاد؟

ماهی گیر: چون همین تعداد برای سیر کردن خانواده ام کافی است.

تاجر: اما بقیه وقتت رو چیکار می کنی؟

ماهی گیر: تا دیر وقت می خوابم. یه کم ماهی گیری میکنم. با بچه ها بازی میکنم بعد میرم

توی دهکده و با دوستان شروع می کنیم به گیتار زدن. خلاصه مشغولیم به این نوع زندگی.

تاجر: من تو هاروارد درس خوندم و می تونم کمکت کنم. تو باید بیشتر ماهی گیری کنی.

اون وقت می تونی با پولش قایق بزرگتری بخری و با در آمد اون چند تا قایق دیگر هم بعدا اضافه می کنی. اون وقت یک عالمه قایق برای ماهی گیری داری.

ماهی گیر: خوب بعدش چی؟

تاجر: به جای اینکه ماهی ها رو به واسطه بفروشی اونا رو مستقیما به مشتری ها میدی و برای خودت کار و بار درست می کنی ، بعدش کارخونه راه می اندازی و به تولیداتش نظارت میکنی... این دهکده کوچک رو هم ترک می کنی و می روی مکزیکو سیتی

بعد از اون هم لوس آنجلس و از اونجا هم نیویورک... اونجاست که دست به کارهای مهم تری می زنی...

ماهی گیر: این کار چقدر طول می کشه؟

تاجر: پانزده تا بیست سال

ماهی گیر: اما بعدش چی آقا؟

تاجر: بهترین قسمت همینه، در یک موقعیت مناسب که گیر اومد میری و سهام شرکت رو به قیمت خیلی بالا می فروشی، این کار میلیون ها دلار برای عایدی داره.

ماهی گیر: میلیون ها دلار، خوب بعدش چی؟

تاجر: اون وقت باز نشسته می شی، می ری یه دهکده ساحلی کوچیک، جایی که می تونی تا دیر وقت بخوابی، یه کم ماهی گیری کنی، با بچه هات بازی کنی، بری دهکده و تا دیر وقت با دوستات گیتار بزنی و خوش بگذرونی

 

 



:: موضوعات مرتبط: خیلی قشنگ بود خوشم اومد کپی ش کردم , ,
:: بازدید از این مطلب : 469
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : چهار شنبه 2 مرداد 1392 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مجید زارعی

 

 

 

 روزگاری بود که سینمای ایران به مدد حضور ستاره‌های خود دوران پرفروغی را می‌گذراند اما مدتی است که ستاره‌ها هم کمکی به این سینمای از رمق افتاده نمی‌کنند و در فیلم‌ها حضور پررنگی ندارند، حال سوال اینجاست که ستارهایی که روی پرده نیستند پس کجا هستند و چه می‌کنند؟

 نگاهی به فیلم‌های سینمایی که از چندی قبل روی پرده سینماها بوده و هستند نشان می‌دهد مدت‌ زیادی است که از فیلمی با حضور پرفروغ یک ستاره‌ی سینمایی که علاقه‌مندان به سینما را به ذوق و هیجان درآورد، خبری نیست، البته برخی فیلم‌ها هم با حضور ستاره‌ها، بعضا خیلی هم فروش نکردند!

اما ستاره‌ها یا سوپراستارهای سینمای ایران چه می‌کنند؟

هدیه تهرانی

بازیگر فیلم «قرمز» چند سالی است که از حضور جدی در سینمای ایران دوری کرده و در این مدت اخبار حاشیه‌ای زیادی پیرامون او منتشر شده است. با اینکه حضور این بازیگر در سال‌های اخیر در سینما کمرنگ بوده اما عده‌ی زیادی از سینماگران و سینمادوستان او را هم‌چنان تک ستاره و به معنای واقعی «سوپراستار» سینمای ایران می‌دانند.

هدیه تهرانی که فیلم «پل چوبی» به کارگردانانی مهدی کرم‌پور را آماده‌ی اکران دارد تا یکی دو هفته قبل فیلم سینمایی «تهران 1500» را بر پرده‌ی سینماها داشت، فیلمی که با چهره‌ی کارتونی هدیه تهرانی نمایش داده شد.

او که همیشه با حاشیه‌هایی روبرو بوده، چهار سال قبل نمایشگاه عکسی را با نام «آبان‌گان» برپا کرد و شاید اوج این حاشیه‌ها از همان زمان و با چالشی که بین او و خبرنگاران پیش آمد، آغاز شده باشد نمایشگاهی که نشست خبری آن اشک هدیه تهرانی را درآورد و سپس بحث‌های دیگری درباره هزینه‌ی برپایی آن مطرح شد.

تهرانی که چندی قبل با مهران مدیری در سریال «قلب یخی» همبازی شده بود، در فیلم «آشغال‌های دوست‌داشتنی» محسن امیریوسفی هم ایفای نقش کرده و احتمالا در جشنواره‌ی فیلم فجر بار دیگر شاهد حضور وی خواهیم بود.

همچنین این روزها شنیده شده که احتمال دارد، هدیه تهرانی برای بازی در یک نمایش روی صحنه برود.

محمدرضا گلزار

گلزار با وجود اقبالی که سینمادوستان به او داشتند، مدت زیادی است که فیلم پرفروشی نداشته و همانند قبل در گیشه‌ی سینما موفق نبوده است.

البته مدت‌هاست که خبری از گلزار نیست و تا چندی پیش و پس از اخبار حاشیه‌ا‌ی که درباره‌ی او منتشر شده بود، گفته می‌شد که وی در آمریکا به سر می‌برد و به تازگی مشاهده شده که به ایران برگشته است اما گفته می‌شود برای بازی در فیلم مسعود کیمیایی به تفاهم نرسیده است.

در خبرها آمده بود بازیگر فیلم «بوتیک» که آخرین بار با فیلم «تو و من» به کارگردانی نیما بانکی در سینماها حضور داشت و قصد دارد پس از تجربه‌ی فیلمنامه‌نویسی در فیلم «شیش‌و‌بش»، یک فیلم مستند را هم در دوبی بسازد.

این عضو سابق گروه موسیقی آریان و نیز بازیکن سابق تیم والیبال هنرمندان، در سریال «ساخت ایران» به کارگردانی محمد حسین لطیفی هم بازی کرده بود که برای شبکه نمایش خانگی تولید شد و با کمترین حاشیه‌ی عرضه شد.

شهاب حسینی

بازیگر فیلم اسکاری «جدایی نادر از سیمین» یکی از بی‌حاشیه‌ترین سوپراستارهای سینمای ایران است که اتفاقا در فیلمی با عنوان «سوپر استار» هم به کارگردانی تهمینه میلانی بازی کرده است.

او تا چندی قبل با فیلم «حوض نقاشی» که یکی از دو فیلم برگزیده تماشاگران در جشنواره سی‌ویکم فیلم فجر بود، بر پرده‌ی سینماها حضور داشت و این روزها در تدارک ساخت اولین فیلم سینمایی‌اش است.

حسینی قرار است «ساکن طبقه‌ی وسط» را که یک طنز فلسفی است با فیلم‌نامه‌ای از محمد هادی کریمی بسازد تا اولین کارگردانی خود را تجربه کند.

پیگیری‌ها حاکی از این است که شهاب حسینی برای ساخت فیلمش بازی در چند فیلم را رد کرده است. یکی از این فیلم‌ها «دوران عاشقی» علیرضا رئیسیان است که گفته شده اگر وی نخواهد فیلم خود را جلوی دوربین ببرد احتمال حضورش در این پروژه وجود دارد.

شهاب حسینی در سریال «سرزمین کهن» به کارگردانی کمال تبریزی هم حضور دارد که فیلمبرداری آن هنوز به پایان نرسیده و قرار است تولید مرحله‌ی دوم این سریال از شهریور آغاز شود.

امین حیایی

آخرین فیلم‌ او «رژیم طلایی» بود که نوروز در سینماها اکران شد و به تازگی در شبکه نمایش خانگی هم توزیع شده است. «خودزنی» هم با بازی این بازیگر اکنون بر پرده سینماهاست.

امین حیایی که سریال تاریخی «کلاه پهلوی» را هم از شبکه‌ی اول سیما در حال پخش دارد، این روزها فیلم «آتیش بازی» به کارگردانی بهمن گودرزی را در حال ساخت دارد. وی در سریال‌های «قلب یخی» و «ساخت ایران» هم حضور داشته است.

این بازیگر سینما اواخر سال گذشته پرفورمنس موسیقایی «قحطی نور» را در تالار وحدت روی صحنه برد.

بهرام رادان

آخرین خبرها از بهرام رادان که فیلم «پل جوبی» به کارگردانی مهدی کرم‌پور را آماده اکران دارد، حاکی از این است که او در کانادا به سر می‌برد و مشغول ساخت یک مستند است.

رادان بعد از ساخت «اشتباهی»، یک اثر ۴ دقیقه‌ای مربوط به جشنواره‌ی فیلم سامسونگ ، ساخت مستندی با نام «رویای شهرت» را در شهر تورنتو آغاز کرد. تهیه‌کنندگی این اثر برعهده مهدی معزی و بهرام رادان است که با همکاری مدرسه فیلم تورنتو ساخته می‌شود. شنیده شده که در این مستند، که فیلمبرداری آن تابستان امسال به پایان می‌رسد، افراد مشهوری از کشورهای مختلف حضور دارند و اولین نمایش آن احتمالا در جشنواره آینده‌ی فیلم فجر خواهد بود.

او چندی قبل در یک کلیپ کوتاه با گلشیفته فراهانی حضور داشت.

مهناز افشار

او این روزها فیلم «چه خوبه برگشتی» را بر پرده سینماها دارد و از عید فطر هم قرار است فیلم «هیچ کجا هیچ کس» با بازی او اکران شود. علاوه بر این فیلم «پل چوبی» او آماده اکران است که قرار است در اکران دوم عید فطر به نمایش درآید.

افشار قرار است در جدیدترین فیلم مسعود کیمیایی با نام «کلید شکسته» که البته نام آن تغییر می‌کند، بازی کند.

حامد بهداد

این بازیگر همزمان دو فیلم سینمایی «چه خوبه که برگشتی» و «بیتابی بیتا» را بر پرده‌ی سینماها دارد و بهداد را شاید بتوان پرکارترین بازیگر فعلی سینما دانست چون در حال حاضر دو فیلم «بیتابی بیتا» و «چه که خوبه برگشتی» را بر پرده‌ی سینماها دارد. هم‌چنین فیلم «فرزند چهارم» او هم در انتظار اکران است، البته این سه فیلم همگی به جشنواره سی‌و یکم فیلم فجر مربوط می‌شوند.

بهداد قرار است در آینده‌ای نزدیک در فیلم سینمایی «زندگی جای دیگری است» به کارگردانی منوچهرهادی بازی کندو او در این فیلم با نیکی کریمی، یکتا ناصر و پارسا پیروزفر هم‌بازی خواهد بود.

اکبر عبدی

بازیگر کهنه‌کار سینمای ایران که اخیرا نشان درجه‌ی یک هنری از رئیس‌جمهور دریافت کرده است، فیلم‌ «جا‌به‌جا» به کارگردانی علی توکل‌نیا را آماده اکران در عید فطر دارد.

این کمدین سینما اخیرا بازی در فیلم «زندگی دوگانه‌ی فیروز» را به کارگردانی فریدون جیرانی را به پایان رسانده است. او هم‌چنین در فیلم انیمیشن – رئال «نیکان و بچه غول» هم بازی کرده که احتمالا در جشنواره کودک نمایش داده خواهد شد و این روزها در فیلم «یکی برای همه» که بر پرده‌ی سینماهاست حضور دارد.

نیکی کریمی

این ستاره‌ی دهه‌ی گذشته سینمای ایران که اخیرا بیشتر به کارگردانی روی آورده، تا چند هفته‌ی قبل فیلم «تلفن همراه رئیس جمهور» را بر پرده‌ی سینماها داشت و در فیلم میلیاردی و جنجالی «لاله» هم بازی کرده است.

کریمی که این روزها در نمایش «شام با دوستان» در سالن تئاتر ایرانشهر روی صحنه می‌رود، فیلم «بشارت به شهروند هزاره سوم» را هم آماده نمایش دارد که احتمالا در اکران دوم عید فطر نمایش داده می‌شود.

هم‌چنین قرار است نیکی کریمی در فیلم جدید منوچهر هادی با نام «زندگی جای دیگری است» بازی کند.

محمد رضا فروتن

بازیگری که دوران طلایی خود را با فیلم‌هایی هم‌چون «قرمز»، «دو زن» و «زیر پوست شهر» گذرانده آخرین فیلمی که در سینماها داشته «بی‌خداحافظی» احمد امینی بوده است.

مدتی قبل خبرهایی مبنی بر اینکه قرار است فروتن در فیلمی با نام «کبریت» به کارگردانی فرهاد نجفی بازی کند منتشر شد اما هنوز خبر جدیدی نیست. ضمن اینکه «دلتنگی‌های عاشقانه» با بازی محمدرضا فروتن و میترا حجار و به کارگردانی رضا اعظمیان هم‌چنان در مراحل فنی متوقف مانده است.

فیلم «هیچ کجا هیچ کس» با بازی فروتن همزمان با عید فطر اکران می‌شود.

لیلا حاتمی

یکی دیگر از بازیگران فیلم اسکار گرفته اصغر فرهادی، که چندی قبل به بهانه‌ی نمایش فیلم «گذشته» به همراه همسرش -علی مصفا- در جشنواره فیلم کن حضور داشت. آخرین فیلم سینمایی او «سر به مهر» بوده که در جشنواره سی و یکم فیلم فجر نمایش داده شد و هنوز هم اکران نشده است.

رضا عطاران

بازیگر و کارگردان عرصه‌ی طنز سینمای ایران این روزها مشغول ساخت فیلم سینمایی جدید خود با نام «رد کارپت» است. فیلمی که بخشی از آن را همزمان با جشنواره فیلم کن در شهرهای کن و موناکو با حضور چهره‌هایی هم‌چون استیون اسپیلبرگ و جارموش فیلمبرداری کرد و الان در ایران کار را دنبال می‌کند.

عطاران هم چنین در فیلم «آیینه شمعدون» به کارگردانی بهرام بهرامیان نقش متفاوتی داشته اما ساخت این فیلم فعلا متوقف شده است.

الناز شاکردوست

این بازیگر سینما که مدتی قبل در «رالی ایرانی» حضور داشت، این روزها در «آتیش بازی» به کارگردانی بهمن گودرزی بازی می‌کند و آخرین فیلمش در سینماها «رسوایی» مسعودده‌نمکی بوده است.



:: موضوعات مرتبط: خیلی قشنگ بود خوشم اومد کپی ش کردم , ,
:: بازدید از این مطلب : 411
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : یک شنبه 16 تير 1392 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مجید زارعی

 

می ترسم از خودم ...
 
از خودی که رامش کرده ام ... آرام شده است ... کمی کم غذا 
 
دیگر به هیچ کس نمی پرد ... هیچ کافه ای را با حقیقت روبه رو نمی کند 
 
دیگر سوال هایش را به جان ِ نقاب های کسی نمی اندازد ...
 
آسه میرود ... آسه می آید 
 
می ترسم از روز انفجار ... روزی که از تمام اعتبارها بگذرم
 
خودم را جدی بگیرم و جاده را .. آنقدر خیالم از رفتنی بودنم راحت باشد
 
که به آبروی جا مانده از خودم رحم نکنم ... 
 
میترسم از شب های آرامم ... از لبخندی که تحویل نگرانی های مادر میدهم .. 
 
می ترسم ... از این همه که نیستم .... 
 
از رابین هودی که دیگر به شروود ِ سر کشی هایش سرک نمی کشد 
 
از زورویی که از نقاب خسته است ...
 
می ترسم از آن روی خودم ... که سگ نیست / اما بالا که بیاید 
 
به هیچ سکوتی قناعت نمی کند 
 
میترسم از کلید خانه ... که پشت در جا بگذارمش
 
و سر در بیاورم از چادری در پارک زیر برج میلاد ...
 
به شوق آدم ها خیره شوم که اصلا نگاهشان را از بادبادک ها برنمی دارند 
 
میترسم از چشم های پدر / که اگر گریه اش از سرم کم میشد ، 
 
آزادی را روی باتوم هم حک می کردم 
 
میترسم از تلفن همراهم / که زنگ میخورَد ... که هی خنده پیش فروش کنم .... 
 
که هی به دست بیایم ... 
 
که هی مشترک شوم / با اینکه از سلول هایم انفرادی ترم 
 
که هی در دسترس بمانم / بی آنکه داد بزنم :
 
من دستم به خود ِ خودم نمی رسد ، از بس که شما اشتیاقی به داشتنش ندارید 
 
میترسم از سرم / که بزند ... که بزند بر سرم .... 
 
که " دوستت دارم " هایم را غلاف کنم .... 
 
لال شوم ... شصت های همه دنیا را قرض کنم ...
 
در کنار جاده ای که دیگر به این حوالی نمی رسد / بالا بگیرمشان ...

 سواری خنده دار ترین ماشینی شوم که آرام می آید ... 
 
تا وقتی نشستم 
 
آنقدر در آهنگ های رمانتیکش غرق باشد که تا میتوانم در خود فرو بروم 
 
میترسم از تمام این روز ها / که شب ها رنگشان میکنم 
 
و جای فردا به / امروزم غالب می کنم 
 
میترسم از همین حرف ها / که از دستم در می روند ... 
 
و جای با خود گفتن / فریادشان بزنم 
 
میترسم از چمدان ها / که دستم برایشان بیشتر از دلم تنگ شده ... 
 
مـــــــــــی ترسم از اینهمه که هستم و به رویم نمی آورم ... 
 
از کرنومتری که تو به رویت نمی آوری / اما در من هی کم می شود 
 

بی کسی یعنی لای استخوان های من نمک بپاشی

و زخم هایم پشت سرت راه بیفتند و معتاد دست های شورَت شوند

دست هایی که شورند و / نمک ندارند

و جمجمه ام خانه ی موش های دست آموزت باشند

که از گوش دیوار های ذهنم برایت خبر می آورند

آغوشت برای بافتنی های مادر بزرگت

که نمی دانست عینکش را ریز بین کرده ام

تا به چشم هایش / کوچک بیایی

و برایت تنگ ببافد

آنقدر که خورشید ِ من در قوس سینه های تو کسوف کند

و من با تمامِ بی خانمان بودنم

به چهار خانه های پیرهنت حسادت کنم

که در شش دانگ تنت / رفت و آمد میکنند

بیا .... و به من دروغ بگو

چرچیل ترین حرف هایت را بیاور

من با خوش بینی ِ حافظ به دروغ هایت قسم میخورم

بیا ... با دست های خودم به من خیانت کن

میخواهم دست از پای تو دراز تر

از آغوشت برگردم

به شرطی که

تمام شیشه خالی ِ عطرهایت را برای من نگه داری ...

من بالا خانه ام را به موهای تو اجاره داده ام

آنقدر که تمام دود کش های / سرم دود میکند

وقتی که با چشم هایت آتش میسوزانی

و تمام پدر خوانده های شهر برایت بلند میشوند

حتی اگر دو پایشان را در مافیای دختران ِ دیگر از دست داده باشند

بیا .... این دنیا بی تو ارزش آمدن هم ندارد

میخواهم تمام نقاشی های چهار سالگیم از ژکوند ِ تو باشد

تو خوب میدانی من از گهواره تا گور گریه کرده ام تا خنده ی تو را ببینم

بیا با دست های خودم به این شعر ها خیانت کن

می خواهم آن را به نام ِ دیگری بخوانم

اگر قول بدهی یک قهوه از آن ِ من باشی ..........

 

 

 
چقدر غربت دارد
که در گلوی پنجره ها گیر کنی و
بغض بالا بیاوری روی شعرهایت
تب و لرز کنی از حضور کسی که دیگر نیست
رگ به رگ شوی میان چهار دیواری تنهایی ات
چقدر غربت دارد
که لخته شوی در فکر و خیال
بیست سوالی بازی کنی با چند SMS
یکی به دو کنی با تختخوابی که ارزش خواب ندارد
خاطرات را به فراموشی متهم کنی
آنقدر که دست و دلت به اتمام شبی غمگین برود..
می دانی
حقیقت انکار پذیر نیست
دیوانه هنوز هم همان دیوانه است
دیوانه یعنی
من هنوز هم
از در و دیوار حسادت بالا می روم
هنوز برای عشق، بدون خودآزاری زبان در می آورم
یعنی
هنوز هم دلتنگ تو ام
اما از توجیه پاهای تو بر نمی آیم
حالا که "رفتن" را چشم بسته می دانند..
 
گفتن ندارد اما
خودآزار که باشی، پنجره ات تنها بوی کرکره می دهد
آنقدر که به این یقین برسی
به درد هیچ رابطه ای نخواهی خورد..
 
 
هم آغوش ناخودآگاه خطبه عقدی
که تمام حقم را
به ناف عقده های مردی بست
که شبیه تمام لولو های کودکی ام
ترسناک است..
که
پشتش آنقدر گرم قانونی است
که سالاری را
از سر مساوات،
میان تمام مردان تقسیم می کند..

کبودی های تنم را بغل کنم
یا پایم را به حصار خانه الصاق،
فرقی نمی کند
وقتی همیشه
نطفه بغض های نیمه کاره ام خفه می شوند
و در انزوای خودم
کثیرالانتشار، لال می شوم
که جرات برهم زدن نظم عمومی عقده هایت را ندارم..
 
من زنم
هم خواب عقده تا بن دندان مسلحی
که همیشه تحقیری،
زیر نیم تحقیرش است
وقتی تفکرش حول کمر می چرخد و
مردانگی اش حوالی کمربند..
 
صدایت را هم که
به ترساندن من بالا نبری
همین که پایم را
از خیابان های شهر سانسور کنی..،
تنم بوی تجاوز به عنف می گیرد..
 
دردم می آید
که فقط در تختخواب به من اعتماد داری
و زندان خانگی ام را
به جرم فساد اجتماع توجیه می کنی..
 
می دانی..،
تجاوز شاخ و دم ندارد..
 
 
 

بگذار روز زن ارزانی مردانی باشد

که تقویم را هم مردانه نوشتند

وقتی جنسیت

حتی در تقویم هم

محور تمام تقسیم بندی ها شده است..

دموکراسی به همین آسانی از اعتبار می افتد

آنقدر که

پیش از آنکه آدم خطاب شوی،

هنوز زن حساب می شوی..

آن زمان که تناقض را به جان شخصیتت می اندازند

تا هویت ات را گم کنی

و حتی از پس تعریفش هم

بر نیایی.. "حقی" که

به جای حقدار، تنها به خورد تریبون ها می دهند..

تا

تمام حرف هایی که به گوشت آشنا، می رسد

تشابه اسمی داشته باشد

با حقوقی که از زنانگی ات، سلب کردند..

 

گوشت را بدهکار این حرف ها نکن

و زیر بار این تفکیک ها نرو

اینجا مردانگی ها آنقدر مدرن هستند

که خدا و جهان و تقویم و... حتی خود زن،

آری خود زن را هم مردانه تعریف می کنند..

بگذار روز زن، ارزانی مردانی باشد که..

می دانی..!

این نوشته هم از پسش بر نیامد

وقتی مردانه نوشتم و زنانه خواندی...

 

 

 
 
 
آنلاین که می شوی
انگشتانم به لُکنت می افتند..،
فشار واژه بر روی کیبورد می افتد
و نگاه خیره مانیتور،
مدام چراغ روشن تو را به خورد نگاهم می دهد..
 
آنلاین که می شوی
شبیه یک تکه یخ
در حوالی شک و تردید تایپ کردن و نکردن "سلامـ"ـی که
نمی دانم قرار است با کدام رویت جواب دهی
دستان گُر گرفته ام روی کیبورد عرق سرد می ریزد..
 
آنلاین که می شوی
حرف هایی که از بود و نبود تو آب میخورند
در گلوی تمام مسنجر ها گیر می کنند..،
و سر به ابتذال هیچ Enter ی فرو نمی آورند..
حرف هایی
که قول داده ام
یک روز از خجالت گفتن شان در بیایم..
 
آنلاین که می شوی..،
رویایی دور از دسترس می شوم..
در انتظار پیامی از تو
که می دانم غرورت، ضمانت Send نکردنش را کرده است..
 
آنلاین که می شوی
خود آزار می شوم..،
در فکر و خیالِ ارتباط احتمالی تو با هر چراغ روشنی در نِت..
 
آنلاین که می شوی..،
دست و بال انگشتانم بسته می شود..
انقدر که تمام کلیک ها،
حول حوش Sign Out پرسه می زنند..
 
 
 
ترامادول چیز خوبیست 
یادم میرود کجای جهان ایستاده ام که زمینش / آب از آب تکان نمیخورد
و تو جایی ایستاده ای که زمینت را از یخچال در آورده اند/ از بس که میلرزد ....
موج هایی که روی دست هم بلند میشوند / سمت تو 
تا تمام ورزشگاه های اروپا یک دقیقه سکوت کنند / اجاره ای ...
 
ترامادول چیز خوبیست 
یادم میرود خشم طبیعت را 
یادم میرود شماره آتش نشانی را .... که خودش آتش گرفته ...
آمبولانسی را که به رویش نمی آورد، مردمانش را یواشکی زیر میکند
پدری که بچه اش را جا گذاشته است/ میان رو در وایسی ِ زمین و زیرزمین 
مادری که روی یک پای ِ گریه،بی امان ایستاده است
و زیر بار ِ سکون، نمی رود ... از بس که کودکش تکان نمیخورد
و ... خدا
بی خیال ِ دسته گلی که به اقیانوس داده / قلیانش را میکشد تا 
آسمان شهر ما را مه بگیرد از بس که لطافت طبع داریم

خدا هم این روز ها ایمان دارد
ترامادول چیزخوبیست ... ا
 

دلتنگ که باشی

از لک لک ها یک دنده تر می شوی برای کوچ

بی وطنی می کشی

به اعتبار شناسنامه ها / که مُهر به مُهر

از ثبت احوالِ انزوایت جا مانده اند

مسافری که تمام عمر ، برای ییلاق / قشلاق

پی شانه باشد

به نی لبکش وابسته تر است

تا به گوسفند هایی که بی خوابی اش را چرتکه می زنند

دلتنگ که باشی / یلدا می شوی....

برای ستاره هایی که از نقاشی ات فراریند

کوه می کشی / با رشته های پنبه شده

از حرف هایی که به آسمان نمی رسند

بی مقصدی می کنی

با جاده های به فلسفه رسیده........

که فرقی نکند خورشید فردا

پشت کدام کوه را خالی کند

و صبح / آغوش کدام میش را / گرگ کند

حسابت را از ایل و آبادی جدا کرده ای

تا هر جای این بوم / چادر بزنی

سکوتت / آنقدر سقف نداشته باشد

که به وفاداری بی کسی ها

پای تمام زمین گیری هایت

بم شود !

 

 

 
آدمها چه موجوداتی دلگیری هستند
وقتی سوزنشان را نخ میکنی
تا برایت دروغ ببافند ...
چقدر میچسبد سیگارت را در گوشه ای بکشی
و هیچ کس با خنده های تو / به عقده هایش پی نبرد

از آدم ها دلگیرم
که خوب های خودشان را از بد ِ تو / مو شکافی میکنند
و بد هایشان را در جیب های لباس هایی
که دیگر از پوشیدنش خجالت میکشند / پنهان میکنند
از اینکه ژست یک کشیش را میگیرند وقتی هوای اعتراف داری
و درد هایت را که میشنوند
خیالشان راحت میشود هنوز میتوانند کمی خودشان را از تو / کشیش تر ببینند

از آدم ها دلگیرم
وقتی تمام دنیایشان اثبات کردن است
همین که گیرت بیاورند
تمام آنچه را که نمی توانند به خورد ِ خودشان دهند به تو اثبات می کنند
به کسی غیر از خود / برتری هایشان را آویزان کنند
تا از دور به کلکسیون افتخاراتشان نگاه کنند
و هر بار که ایمانشان را از دست دهند / آنقدر امین حسابت میکنند
که تو را گواه میگیرند
ایمانشان که پروار شد با طعنه میگویند :
این اعتماد به نفس را که از سر راه نیاورده ام

از آدم ها عجیب دلگیرم
از اینکه صفت هایشان را در ذهنشان آماده کرده اند
و منتظر مانده اند تا تکان بخوری و ببینند به کدام صفت مینشینی
و تو را هی توصیف کنند ... هی توصیف کنند ... هی توصیف کنند
خنده ات بگیرد که چقدر شبیه‌شان نیستی
دردشان بیاید ... و انتقامش را از تو بگیرند ...
تا دیگر به آنها این حس را ندهی که کسی وجود دارد که شبیه‌شان نیست

از آدم ها دلگیرم
که گرم میبوسند و دعوت میکنند
سرد دست میدهند و به چمدانت نگاه میکنند

دلت ....
دلت که از تمام دنیا گرفته باشد / تنها به درد بازگشت به زادگاهت میخوری
 
دلم گرفته است ... 
همین را هم میخوانند و باز خودشان
را آن مسافر آخر قصه حساب میکنند

 

دنیا را نگاه کن

خدا بی خیال دسته گلی که به آب داده

از قیامت کوتاه نمی آید..

شیطان گناه های ناکرده را هنوز رشوه می دهد

و فرشته ها

سنگ بهشتی را به سینه می زنند که

حوریه هایش در آب نمک خوابیده اند.. مبادا

کارهای نیک روی دست مان کپک بزنند..

 

دنیا را نگاه کن

خدا از سر لجبازی با شیطان

تا قیامت بر سر وعده بهشتی ایستاده است

که حوریه هایش از فرط یائسگی

نای خون گرم بودن ندارند..

 

کاش فرشته ها با خدا کنار می آمدند

به شیطان بگوید

این آدم وقتی گول زدن داشت

که حوریه ها هنوز یائسه نشده بودند..

 

 

 

افتادم از چشم هایت / به پاهایی که به هیچ التماسی بند نشد

 

در به در / شکستم مثل شیشه ای که سنگسار شد

می رفتم

با کوله باری از حرف پشتمان

 

و

چمدانی پر از اشک

بعد از تو

آغوش من تا همیشه خالی ماند

خالی مثل جای تو / در نیمه خالی لیوان مشروب

خالی مثل زیر ِ پای من / وقتی احساسم را دار میزدی

بعد از تو

مردی گوشه کافه ها افتاده

خمار مثل چشم هایت

درد / کشیده مثل پاهایت

بعد از تو

هر ساعتم قرص بود 

و هر ماهم بهمن 

هر سالم / سال ِ پلنگ های غم زده بود

اینک مردی شده ام که هر شب

دست های خالی اش را 

برای مهتاب تکان می دهد ...




:: موضوعات مرتبط: خیلی قشنگ بود خوشم اومد کپی ش کردم , ,
:: بازدید از این مطلب : 503
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : شنبه 28 ارديبهشت 1392 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مجید زارعی

 

دیوارهای شهر من

 

 

همیشه، لااقل یک کلیه برای فروش دارند..
دیوارهایی که بورس بخت های برگشته ای اند
که شاخصش درد است و مدام در نوسان..

رشد شاخص بورس دردهای بهادار شهر من
رابطه مستقیم با مثبت و منفی خون ندارد
بلکه همبستگی معکوس دارد
با تحقق رویاهای یک نسل..

همان نسلی که _ بدون اطلاع ما _ با هم قرار گذاشته بودند
تا از آن به بعد
اتوبوس را مجانی سوار شوند
و قرار بود که ماه به ماه
از نیامدن قبض های آب و برق و گاز
حوصله شان سر رود
که چرا بهانه ای ندارند برای رفتن به بانک..
حالا تمام آن بهانه ها
بر روی بالش
ماتم می شود در تیک تاک دقیقه ها
تا هشت صبح فردا
که هر چه پهلو به پهلو غلت می خورند
بیشتر به اضافه بودن کلیه ها در پهلوی خود پی می برند..

دیوار خانه های این شهر
همه خائن اند به صاحب خانه شان
که فقر او را هوار می کشند
و راز سرخی صورتی را فاش می کنند
که تازه جای سیلی را فراموش کرده است..

مرد دردهایش را به در می گوید
و دیوار ها چه خوب می شنوند..


همان دیوارهایی که در روزگاری
دموکراتیک ترین صورت اعتراض بودند
و از آرمان های زن و مرد خانه ای می گفتند
که قرار بود با همسایه هاشان
دنیای ما را هم حتی عوض کنند..

پدرانی که بر روی دیوارها
آنقدر از مرگ ها و مرگباد ها و زنده باد ها
برای فرزندانشان یادگار نوشتند
که ما همه شان را از بر شدیم و
حالا مرگ و زندگی را بر روی دیوارها
معامله می کنیم..



:: موضوعات مرتبط: خیلی قشنگ بود خوشم اومد کپی ش کردم , ,
:: بازدید از این مطلب : 450
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : شنبه 28 ارديبهشت 1392 | نظرات ()

صفحه قبل 1 صفحه بعد